چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

خورشید سر دار و من انگار نه انگار


 خورشید سر دار

 

 و من انگار نه انگار

 

 حق میشود انکار و من انگار نه انگار

 

منصور سر دار و من انگار نه انگار

 

چون زلزله بر گرده ادراک جوانان

 

باطل شده آوار و من انگار نه انگار

 

در چنگ هوس های خیابانی اشباح

 

عشق است گرفتار و من انگار نه انگار

 

در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر

 

اردو زده تاتار و من انگار نه انگار

 

کشتند و دریدند شکم های زنان را

 

 سگ های میانمار و من انگار نه انگار

 

فریاد از این عصر تماشاگری مرگ

 

خورشید سر دار و من انگار نه انگار

 

شاعر : امیر سیاهپوش

 

مناجات با خدا

شنیده‌ام که این شبا دلِ شکسته می‌خری
همراه خوبا بدا رو به عرش اعلا می‌بری
تو اوج ناامیدی‌ام با کوله باری از گناه
بدم ولی من اومدم با صد امیدِ دیگری
با وعده‌های بی اساس بنده‌ی رو سیاه شدم
ردّم کنی می‌میرم از این عقده‌ی در به دری
قسم می‌دم خدا تو رو به حرمتِ مقربین
به حقِ ختم الانبیاء، به اسم پاکِ حیدری
من عاشقِ ائمه‌ام، یه عمری خاک پاشونم
من و ببخش خالقِ من، به ناله‌های مادری
قسم به اشک زینب و به غربتِ دلِ حسن
دلم یه عشق اهل بیت یه عمر زده بال و پری
این قسم آخر من به اسمِ اعظم حسین
شرمنده‌ام نکن خدا، به حقِ شاهِ دلبری