چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

ای وجودت تمامِ ثارالله


ای وجودت تمامِ ثارالله

وی علمـدار بـام ثارالله

پایــدار همیشۀ توحید

پاسـدار قیــام ثــارالله

به تو دین متکی است تا محشر

از تـو پاینـده نام ثارالله

به قیام حسین‌گونۀ تو

تـا قیـامت سلام ثارالله

هر کلام تو یک حماسۀ خون

هـر نفس یـک پیــام ثارالله

همره و هم‌مـرام و همسنگر

همـدم و هـم‌کـلام ثارالله

ذوالفقـارِ زبـان تـو در کام

تیـغ حـق در نیــام ثارالله

نام تو، وصف تو، فضیلت تو

سخنِ صبح و شـام ثارالله

دل نــورانی تــو از آغـاز

بــود بیــت‌الحرام ثـارالله

چون تو خواندی خطابه، خونِ گلو

گشت شیرین به کام ثارالله

صحبتت: چشمه‌های علم علی

حــرمتت: احتــرام ثـارالله


بی تو دین را بقا نبود، نبود

کربـلا کربــلا نبـود، نبود 



صبـر یـک قطره و تـو دریایی

حلـم یک لالـه و تـو صحرایی

بعد حیدر تو حیدری به سخن

بعـد زهــرا فقـط تــو زهرایی

هاجـر دو ذبیحِ خفته به خون

مریــم هیجــده مسیحـــایی

قیمت اشک توست خون حسین

بلکه خود یک حسینِ تنهایی

قهرمان، شیرزن تو را خوانم؟

بـه خــدا فـوق فوق اینهایی

علم یـک آیـه و تویـی قرآن

علم یک صورت و تو معنایی

پـدرت زینـتِ تمـام وجـود

تـو کـه هستــیِّ زیب بابایی

برده دل از حسین، یک نگهت

بس‌که در چشـم او دل‌آرایی

مادر زهد و عصمت و تقـوا

دختر قدر و نور و طاهـایی

فاتـح کـربلا و کـوفه و شام

صـاحب خطبه‌هـای غرایـی

هر بلایی به چشم تو زیباست

خود به چشم خدا چه زیبایی


شهدا از تو زنـدگی دارند

انبیا هم بـه تو بدهکارند 



تو ز تجلیل برتری زینب

تو هماننـد مادری زینب

تا صدایت به کوفه گشت بلند

همه گفتند حیدری زینب

بــاعث سرفـــرازی اســلام

با سرِ شش برادری زینب

جز امامت که هست خاص حسین

بـا امـامت برابری زینب

منجـی چارمیـن ولـیّ خـدا

در کنـار بـرادری زینب

به خدا غیـر چــارده معصوم

از همه مردها سری زینب

همچنان از خطابه‌ات پیداست

که تو زهرای دیگری زینب

دخت زهرا، ولی کدامین دخت

دختِ اسلامْ‌پروری زینب

بلکه همـراه مـادرت زهـرا

مــادرِ اهل محشری زینب

تــو بــه نخــل امیــدِ ثــارالله

ریشه و شاخه و بری زینب


خلق را سر به سر در آن صحرا

ذکر یا زینب است و یا زهرا 



لب خود تا به خطبه وا کردی

بـاالله اعجـازِ مرتضـی کردی

کوفـه شـد کـربلای دیگر تو

شـام را هـم تـو کـربلا کردی

تو به یک خطبه، حقّ و باطل را

تـا قیـامت ز هـم جـدا کردی

مثـل مـادر بـرای یــاری دین

بارهـا خـویش را فــدا کردی

جان به کف داشته چهل‌منزل

بـه امــام خــود اقتـدا کردی

در قنوت نماز شب به حسین

اشک افشانـدی و دعـا کردی

دست‌هــای یزیـد را بستــی

نهضت شـام را بـپـا کـردی

بـا نگـاه حسیـن از دل طشت

چشم خود بستی و حیا کردی

تو بـه گـودال شکرهـا گفتی

تو کـه تقـدیر از خـدا کردی

چه کشیـدی مگر به بزم یزید

کـه گریبـان خـود قبا کردی


لب و دندان و چوب و طشت و شراب؟

از چـه رو آسمـان نـگشت خـراب؟ 



نفست جـانِ سیدالشهداست

روح و ریحان سیدالشهداست

قامتت در ریـاض رضوان هم

سرو بستـان سیدالشهداست

خطبه‌های همیشـه زندۀ تو

متن قـرآن سیـدالشهداست

از سر نیـزه‌ها به زخم سرت

چشم گریان سیدالشهداست

عضو عضو تو ای همه توحید

پر ز ایمـان سیـدالشهداست

می‌توان در مقام و وصف تو گفت

آنچه در شأن سیدالشهداست

در ثنـایت به نیزه در حرکت

لب عطشـان سیدالشهداست

نامۀ عاشقانــه‌ات بــه خـدا

جسم عریان سیدالشهداست

تا زمین و زمان به امر خدا

تحت فرمان سیدالشهداست

نـام تـو، مدح تو، فضائل تو

ذکـر یاران سیدالشهداست


از خـداوندگار و خلق مدام

به تو و صبر تو، سلام سلام



سرفرازی که شد خمیده، تویی

وارث مـــادر شهیــده تــویی

آنکه خورشیدِ خفته در خون را

شسته با اشک هر دو دیده تویی

آنکـه بــا تیـغ نطق حیدری‌اش

پــردۀ خصــم را دریـده تویی

آنکــه هــر تلخـیِ مصیبت را

شهد جان کرده و چشیده تویی

آنکــه بهــر بقــای عـاشورا

یک جهان شورآفریـده تویـی

آنکه زخم درون و زخم سـرش

آسمان را به خون کشیده تویی

باغبانــی کــه لاله‌هــایش را

دست گلچین به تیغ چیده تویی

زائـری کز هـزار و نهصـد زخم

پاسخ خـویش را شنیـده تویی

آسمانـی کــه بـی‌ستاره شــده

مهر و ماهش به خون طپیده تویی

آفتابی که گشته چل منزل

دور هجده سرِ بریده تویـی


ذکر سرها هماره بود به لب

السلام علیکِ یا زینب



سال‌هــا تـا ابــد هِـزارۀ توست

روزهــا روز یـــادوارۀ تــوست

کوفــه و شـام بعــد عــاشورا

شاهـد نهضـت دوبــارۀ تــوست

همچنان بغـض در گلــو مانــده

نفس کوفـه بــا اشــارۀ تـوست

این تـن گوشـوار عرش خداست

یا تو عرشی و گوشـوارۀ تـوست؟

سنـگ قعـر جهنّمـش خــوانند

دل هر کس که بـی‌شرارۀ توست

این بوَد حلق چاک چاک حسین

یا همان قلب پاره‌پـارۀ تـوست؟

اشــک شب‌هــای آسمانـی‌ها

خون هفتاد و دو ستارۀ توست

نظـر لطف تو، بـه گریۀ ماست

اشک شرمنـده از نظارۀ توست

همــه بیچــاره‌ایم و چــارۀ مـا

نظــر رحمــت همــارۀ تـوست


چشم مـا در مصیبت تـو گریست

گر پسندی تو، بهتر از این چیست؟



به خداونــدی خـدا سوگند

به امامـان جدا جـدا سوگند

به محمّد، به فاطمه، بـه علی

به تمامــیّ انبیــا ســوگند

به حسینی که تشنه لب، او را

سـر بریدنـد از قفـا سـوگند

بـه دو دست بریدۀ عباس

که جدا شد به کربلا سوگند

به همان سینۀ شکسته که گشت

از سـم اسب، توتیـا سـوگند

به همان طایری که با دمِ تیر

ذبـح گردیـد در هـوا سوگند

به یتیمی که چون خیام حسین

سـوخت دامانش از جفـا سـوگند

به خروش تو و به خون حسین

بـه دو دریـای اشـک مـا سوگند

بـه حسین و بـه ظهـر عــاشورا

بــه نواهــای نــینوا ســوگند


به خدایی که بود و باشد و هست

بـی تو اسـلام رفته بود از دست


استاد غلامرضا سازگار



 

نویسنده حاج نعمت

 

شعر بهروز سپید نامه برای امام زمان (عج)

سلام ای ماه مهجور زمستانهای ابرآلود!
چرا دیگر نمی‌تابد سرودت از محاق رود

مگر روح اساطیر کهن باران بباراند
به روی سرزمین های اسیر حلقه‌های دود

به روی بام ها آیینه‌ها گرم تماشایند
افق های تباهی را برآ ای طلعت موعود

نفیر کوزه‌های تشنه ی اعصار می‌گوید
که عشق - این ماه سرگردان- زمانی این حوالی بود

تو را با خوشه ی پروین همیشه جستجو کردم
از آن روزی که از پردیس جاویدان شدم مطرود

دلم را این پرستوی غریب آشیان بر دوش
بهار خاطراتت خوانده تا آفاق نامحدود

الا ای ماه مهجور زمستان های ابرآلود!
تو را تا کهکشان زخم موزونی دگر بدرود

شعر نغمه مستشار نظامی برای امام زمان(عج)

من را نمی شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می نازم

شادم که مثل عده معدودی،شعری برای نام نمی سازم

 

شعرم برای توست شعاری نیست،کشتی برای موج سواری نیست

باور مکن که دل به زمین دادم،وقتی تویی بهانه پروازم

 

هر جا که نام نامی تو آنجاست،قلبم بهانه غزلی دارد

این سوز ریشه ای ازلی دارد،پس با غم عزیز تو دمسازم

  

شعرم اگر چه هیچ نمی ارزد،سوزانده است نام و نشانم را

می سوزم و به هیزم ابیاتم،بیتی به عشق شعله می اندازم

  

یا صاحب الزمان و زمین موعود،دانای هرکه آمد و هر چه بود

گم نامم و تویی تو،که می دانی،تنها به نام سبز تو می نازم

سیمای عفاف و حجاب در قرآن

 

به نام خالق عشق ..

 

 

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ

 

 مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا

 

 رَّحِیمًا..

 

ترجمه : ای پیغمبر به زنان و دختران خود وزنان مومنان بگو که خویشتن را به جلباب

 

(چادر) فرو پوشند که اینکار برای اینکه آن ها شناخته شوند و تا از تعرض و جسارت آزار

 

نکشند بر آنان بسیار بهتر است وخدا آمرزنده ی مهربان است.

 

 

آیه ی 59 سوره مبارکه احزاب

 

حجاب = شناختن زن به انسانیت نه به جنسیت

این یک قرار همیشگی است

این یک قرار همیشگی است 

بعد از استفاده از مطالب این وبلاگ 3 صلوات برای :

 

1- سلامتی و تعجیل در فرج امام زمانمان (عج)

 

2- شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا

 

3- آمرزش گناهانمان

 

حتما عنایت کنید و بفرستید .


دلی آرام و قلبی مطمئن

خوش بحال امام (ره)

در زندگی اش می گفت : ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه

اما در پایان عمرش چه زیبا گفت : 

با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی خدا می روم

کسی که مامور به نتیجه نبود 

حالا با دلی آرام و قلبی مطمئن به نتیجه به سوی خدای خویش می رود

خدایا به ما بی چاره ها هم کمک کن

ما هم دلی آرام و قلبی مطمئن می خواهیم

ما را در انجام وظائف یاری کن

خودت گفتی 

یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید 

خدای مهربانم بی مدد تو ، من هیچم

آقا تنهاست ...

امام خمینی (ره) :


تمام شئونات از سیاست و حکومت که پیامبر و امام دارند ،


ولی فقیه هم دارد.


.


.



علامه محمدتقی مصباح یزدی :


مخالفت با ولی فقیه مخالفت با ائمه ،


و بر اساس روایات در حد شرک بالله است.


.


.



شهید گلستانی :

وقتی با حسین نیستی هر کجا خواهی باش

چه نشسته بر سفره شراب چه ایستاده بر نماز...


.


.

از این به بعد اگه کسی پرسید چه خبر ؟

به جای سلامتی رهبر بگو

تنهایی رهبر

.


.

آقاجون لبخند تو خلاصه خوبیهاست 




برای حضرت محبوب


با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!


درحرم قطره قطره  می افتاد  آسمان  روی  آسمان  بانو


صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما


به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو


گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم


 باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو


باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو


دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...


شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت:


شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو


شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است


بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو


این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است، شعر آیینی


زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو!


کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است


زادگاه من و مزار من است ،مرگ یک روز بی گمان ...


سید حمیدرضا برقعی