چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

خواهد آمد

خواهد آمد

چیزی از ما شدن نمی دانید
ظاهرا مثل سنگ می مانید
زندگیتان پر از خرافه شده است
عشق از دستتان کلافه شده است
او که عاشق شدن گناهش بود
مرگ تاوان اشتباهش بود
او که می رفت یاس لازم داشت
او کمی التماس لازم داشت
من به حافظ تفألی زده ام
من به آینه ها پلی زده ام
خواهد آمد کسی که در راه است
طرف صحبتش دل چاه است
به بیابان امید خواهد داد
اقتداری به بید خواهد داد
سرکوچه چراغ خواهد زد
وسری هم به باغ خواهد زد
درصف اقتدا نخواهد ماند
او فردا نماز خواهد خواند
از شما اعتراف خواهد خواست
که بگویید تازیانه کجاست
او که یک شب گریست خواهد رفت
آبرویی که نیست خواهد رفت
زود از فرصت استفاده کنید 
روی خود نقشه ای پیاد کنید
شاید او از تبار باران شد
شاید از آمدن پشیمان شد