چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی
چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

چو گیسوی تو من در پیچ و تابم یا بن زهرا

عشـــــــــــــــــــــــــــــق منــــــــــــی تو حسینی ،من اویس قر نــــــــــــی

واکنش امام در برابر مرگ فرزند


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

حضرت صادق علیه السلام فرزندى داشت، روزى در مقابل ایشان راه می رفت که ناگهان غذا درگلویش گیر کرد و از دنیا رفت. امام گریه کرده، فرمود: خدایا، اگر این را گرفتى، بقیه را باقی گذاشتى و اگر گرفتارى می دهى نجات نیز می بخشى. بچه را پیش زنان بردند. همین که چشمشان به او افتاد، شروع به ناله و فغان کردند. امام آنها را قسم داد که فغان و ناله نکنند. وقتى او را براى دفن بردند، امام فرمود: منزه است خدایى که فرزندان ما را می کشد ولى محبت ما به او بیشتر مى‏شود، و پس از دفن فرمود: پسرم، خدا قبر تو را وسیع نماید و تو را به خدمت پیامبر برساند. و فرمود: ما خانواده‏اى هستیم که هر چه دوست داریم را براى کسانی که دوستشان داریم، از خدا تقاضا می کنیم، او نیز به ما عطا می کند. اگر او وضعى را که ما دوست نداریم، برای محبوبان ما صلاح بداند، ما نیز راضى هستیم.

(بحار الانوار ج 47 ص 18)

بگوئید: معبودى جز اللّه نیست»


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (٢) بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (٣) کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ ص، سوگند به قرآنى که داراى ذکر است (که این کتاب، معجزۀ الهى است) . ولى کافران گرفتار غرور و اختلافند! چه بسیار اقوامى را که پیش از آنها هلاک کردیم؛ و به هنگام نزول عذاب فریاد مى‌زدند ولى وقت نجات گذشته بود! حدیثى است که مرحوم «کلینى» از امام باقر علیه السلام چنین نقل مى‌کند:

داستانک

«ابوجهل» و جماعتى از «قریش» نزد «ابوطالب» ، عموى پیامبر صلى الله علیه و آله آمده گفتند: فرزند برادرت، ما را آزار داده، و خدایان ما را نیز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده، دست از خدایان ما بردارد، تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئیم! «ابوطالب» ، کسى را خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد، هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله وارد خانه شد، و به اطراف اطاق نگاه کرد، دید کسى جز مشرکان در کنار «ابوطالب» نیست، گفت: السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى: «سلام بر کسانى که پیرو هدایتند» ! پس از آن نشست، «ابوطالب» سخنان آنها را براى پیامبر صلى الله علیه و آله شرح داد. پیامبر صلى الله علیه و آله در جواب فرمود: أَ وَ هَلْ لَهُمْ فِی کَلِمَةٍ خَیْرٍ لَهُمْ مِنْ هَذَا یَسُودُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ یَطَئُونَ أَعْنَاقَهُمْ: «آیا آنها حاضرند جمله‌اى را با من موافقت کنند و در سایۀ آن، بر تمام عرب پیشى گیرند و حکومت کنند» ؟ ! «ابوجهل» ، (که از این سخن به وجد آمده بود و انتظار داشت، کلید حکومت بر

عرب را از دست پیامبر صلى الله علیه و آله بگیرد) گفت: بله! موافقیم، منظورت، کدام جمله است؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: تَقُولُونَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ! : «بگوئید: معبودى جز اللّه نیست» ! (و این بتها را که مایۀ بدبختى و ننگ و عقب‌افتادگى شماست، دور بریزید) . هنگامى که حضّار این جمله را شنیدند، به شدت وحشت کردند، انگشت‌ها را در گوش گذاردند، با سرعت خارج شده، مى‌گفتند: چنین چیزى را تاکنون نشنیده‌ایم، این یک دروغ است. اینجا بود که آیات آغاز سورۀ «ص» نازل شد

شان نزول آیات قرآن - صفحه 382 آیت الله مکارم شیرازی